جنس دوم اثر سیمون دوبووار – دورە دو جلدی
جنس دوم، شاهکار سیمون دوبووار، تحلیلی قدرتمند از پندار زن در غرب و پژوهشی انقلابی درباره ی نابرابری و بیگانه پنداری است.
بووار در ابتدا این سوال را مطرح می کند: «زن چیست؟» او استدلال می کند که مرد، جنسیت اصلی در نظر گرفته شده در حالی که زن، «آن یکی جنسیت» تلقی می شود.
او در جایی از کتاب می گوید: «بنابراین نوع بشر مذکر است و مرد، زن را نه آن طور که هست، بلکه به نسبت با خودش تعریف می کند.»
بووار، تبعیت جنس مونث از مذکر را در گونه های مختلف حیوانات بررسی و این موضوع را از نظر تولید مثل تجزیه و تحلیل می کند.
او همچنین فیزیولوژی مرد و زن را مقایسه کرده و نتیجه می گیرد که نمی توان ارزش ها را بر پایه ی فیزیولوژی بنیاد نهاد و مسائل بیولوژیکی را باید در قالب های هستی شناسانه، اقتصادی، اجتماعی و فیزیولوژیکی به بحث گذاشت.
این کتاب پیشگامانه از بووار، بعد از گذشت چندین دهه همچنان تأثیرگذاری زمان انتشار اولیه ی خود را حفظ کرده و به یقین، الهام بخش نسل های آینده ی زنان و مردان نیز خواهد بود.
جنس دوم نام مشهورترین اثر سیمون دوبووار، فیلسوف اگزیستانسیالیست و فمنیست پیشرو فرانسوی است.
این اثر نخستین بار در ژوئن ۱۹۴۹ منتشر شد و همان زمان هم به عنوان یکی از بحثبرانگیز ترین و شگفتانگیز ترین کتابهای زمان خود شناخته شد.
تاثیر این اثر تا حدی بود که کلیساهای کاتولیک، خواندن و بازنشرش را ممنوع اعلام کرده بودند.
نویسندگانی مانند فرانسوا ماریاک و آلبر کامو به شدت به این کتاب واکنش نشان دادند و زنان به عنوان طرفداران پروپاقرص این کتاب شناخته شدند.
جنس دوم که در دو جلد و هفت بخش نوشته شده است، به بررسی زوایای گوناگون مسئله زنانگی میپردازد و نگاهی به جنبههای تاریخی، اجتماعی، فلسفی و روانی این پدیده میاندازد. در جلد اول این اثر سرنوشت، تاریخ و اسطوره بررسی میشوند.
کتاب جنس دوم (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
جنس دوم کتابی است برای تمام زنان و برای تمام اندیشمندان. این کتاب به درک بهتر ما از زنانگی کمک میکند.
بخشی از کتاب جنس دوم (جلد اول)
گریز زن از تسخیر نوع، از طریق بحران دیگری هم صورت میگیرد؛ در فاصله چهل و پنج تا پنجاه سالگی، پدیدههای یائسگی، عکس پدیدههای دوران بلوغ صورت میگیرد. فعالیت تخمدان کاهش میپذیرد و حتی از بین میرود: این از بین رفتن فعالیت، نوعی فقر حیاتی فرد را به دنبال دارد. حدس زده میشود که غدد کاتابولیک، یعنی تیروئید و هیپوفیز، میکوشند که جایگزین ناکفائیهای تخمدان شوند؛ به این ترتیب، در کنار افسردگیهای ناشی از کهولت، پدیدههای ناگهانی مشاهده میشود: احساس گر گرفتن، فشارخونهای شدید و حالتهای عصبی. گاهی اوقات غریزه جنسی بازگشت پیدا میکند؛ آن وقت، در بافتهای بعضی زنها چربی جمع میشود؛ بعضی دیگر حالت مردانه مییابند. در بسیاری، مجدداً تعادل درونریزی برقرار میشود. آن وقت، زن احساس رهایی از بردگیهای زنانه میکند؛ او به هیچ وجه قابل مقایسه با افراد خواجه نیست، زیرا نیروی زندگیاش دست نخورده است؛ اما دیگر طعمه قدرتهایی که وجودش را لبریز میکنند نیست: پا به پای خود پیش میرود. گاه گفته میشود که زنهای مسن، «جنس سومی» پدید میآوردند؛ و به راستی هم آنها موجودات نری نیستند، اما دیگر ماده هم نیستند؛ و غالباً این خودمختاری فیزیولوژیک را نوعی سلامت، تعادل و بنیهای که قبلاً نداشتهاند بیان میکنند.
زن بودن برای من چه معنایی داشته است؟ تا چهل سال تمام وانمود می کردم که زن بودن تفاوتی ایجاد نمی کند. روشنفکر بودم و روشنفکر یعنی روشنفکر. من با روشنفکر شدن، هویت بزرگسالی خود را بر الگوی تعارض و مخالفتی عمدی قرار داده بودم. من به عنوان روشنفکر می توانستم احساس حاد زنانه طرد شدگی ام را با پناه بردن به سنت فردگرایی افراطی، نه به عنوان یک زن که به عنوان یک فرد، مانع شوم. همان گونه که قبلا تن نداده بودم که به من برچسب «کودک» بزنند، حالا نیز خود را «زن» نمی دانستم. من، من بودم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.